نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهید علی نیکوئی
قسمت دوم خاطرات شهید «علی نیکوئی»
دوست شهید «علی نیکوئی» نقل می‌کند: «چشم به چشمش دوختم. نور لامپ‌های حجله، زیبایی عکسش را چند برابر کرده بود. برگشتم علی را دیدم. اولش فکر کردم خیالاتی شدم، ولی مثل اینکه خودش بود. با لبخند گفت: هر وقت خواستی من رو ببینی بیا پاچنار، جلوی میدون ابوذر. سکوی پاچنار پاتوق دوستانه ما چند نفر بود. خواستم بپرسم: تو که شهید، شدی، چه جوری می‌یای؟»
کد خبر: ۵۵۵۰۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۹

قسمت نخست خاطرات شهید «علی نیکوئی»
هم‌رزم شهید «علی نیکوئی» نقل می‌کند: «گفتم: چفیه‌ات رو لازم داری؟ اشکالی نداره، بیا چفیه من رو بگیر. راضی نشد. اصرار کردم. با دلخوری گفت: واسه چی اصرار می‌کنی؟ اگه من شهید بشم، چفیه‌ات خونی می‌شه، نمی‌تونم بهت پس بدم.»
کد خبر: ۵۵۵۰۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۰۸